چه نبردهایی را نباید جنگید؟

{s5_mp3}https://icfonline.co.uk/wp-content/uploads/sermons/mojdeh140609_1200.mp3{/s5_mp3}

اغلب ما گاه خود را درگیر با نبردهای پیش‌پا افتاده و فرعی زندگی می‌یابیم که انرژی و تمرکز ما را در نبردهای اصلی و تعیین کنندۀ زندگیمان به خود می‌گیرند. داستان نبرد داودِ نوجوان با جلیاتِ جنگجو چه اصولی را برای پیروزی در نبردهایمان به ما می‌دهد؟…

 

——————————————————————————————–

 

مقدمه: در طول زندگی با نبردهای زیادی روبرو می‌شویم.

۱- نبردهایی که تعیین کننده و هدف اصلی زندگی ما هستند.

۲- نبردهائی که بی اهمیت و ارزش جنگیدن ندارند و فقط ما را تهی از انرژی کرده وآنقدر مهم نیستند که ازنبرد اصلی خودغافل شده واز مقصد الهی منحرف.

 

یک جنگجوی واقعی خود را درگیر هر جنگی نمی‌کند بلکه متمرکز جنگی می‌شود که برای سپاهش ، کشورش و مملکتش نفعی دارد . برای هر یک از ما هم همین طور . متمرکز جنگی شویم که ما را به مقصد اصلی برساند.

 

 

متن: برای پیروزی درنبردهای زندگی نباید خود را در گیر جنگهای فرعی و بی اهمیت کنیم: در این رابطه چند نمونه در کتاب مقدس بیان شده که من به یکی از این نمونه ها اکتفا می‌کنم وآن واقعۀ هیجان انگیز داود و جلیّات است.

 

قضیه از این قرار است که فلسطینی‌ ها با قوم خدا وارد جنگ شده بودند. لشگر دو قوم روبروی هم صف آرائی کرده بودند. یک مرد غول پیکر فلسطینی که قدش دو متر بود با زره کامل، پوشش جنگی و کلاهخود و ساق بند وسایر ابزارمحکم جنگی شروع می‌کند به رجز خوانی. و می‌گوید آیا لازم بود که شما با این همه تجهیزات و لشگر به جنگ ما بیائید؟ کافی است که یک نفر از شما در نبرد تن به تن فقط مرا شکست دهد. اگر فقط من شکست بخورم تمام لشگر فلسطین غلام شما می‌شوند. اما اگر من او را شکست دهم تما‌م لشگر شما غلام ما می‌شوند. با این پیشنهادی که شده بود جنگ پیش نمی‌رفت.۴۰ روز بر این منوال گذشت و قوم تضعیف روحیه می‌شد. چون هر کس فکر می‌کرد که از عهدۀ جنگ تن به تن با این غول بر نمی‌آید. سپاه اسرائیل واقعآً ترسیده بود. غیر از مسئلۀ قدرت شخصی جلیات، خود رجز خوانی روحیۀ افراد را بیشتر تضعیف می‌کرد.و می‌گفتند این مرد آمده آبروی قوم خدا را ببرد و باعث ننگ اسرائیل شود.

 

من و خانواه‌ام در شهر ساری با خانوادۀ دیگری که قهرمان پینک پنک بودند قرار بود پینک پنک بازی کنیم؛ ولی شوهرم آنقدر رجز خوانی کرد که آنها روز مسابقه نیامد‌ند. رجز خوانی روحیه را تضعیف می‌کند.

 

حالا سری به خانۀ داود بزنیم. داود نه مرد جنگجو بود، نه قوی، نه پادشاه، نه قهرمان! بلکه یک شخص عادی و بی ابهت و بدون مقام بود. ۷ برادر داشت که بزرگتر از او بودند.

 

معمولاً بچه‌های آخر ضعیف تر می‌شوند. مخصوصاً اینکه داوود سه برادر داشت که خیلی شجاع بودند و برای لشگر شائول انتخاب شده بودند که در جنگهای قوم بجنگند. اما کار داود چوپانی بود؛ آنهم چوپان گله‌ای کوچک. پدرداود از او می‌خواهد که غذا برای برادران به میدان جنگ ببرد و خبری هم از آنان بیاورد.

 

داود روانۀ میدان جنگ شده و آنجا میبیند که مبارز فلسطینی غول پیکری مشغول ترسا‌ندن قوم اسرائیل است . از سربازان می‌پرسد این چه کسی است؟ آنها جریان را می‌گویند . و اضافه می‌کنند که پادشاه گفته کسی که این غول جلیات را از بین ببرد نه تنها پاداش بزرگی به می‌دهد، بلکه پا‌دشاه دخترش را به او می‌بخشد و هم چنین خود وهمۀ خانواده‌اش از دادن مالیات معاف می‌شوند .

 

کتاب اول سموئیل باب ۱۷ آیات ۳۸-۲۴.

 

همین طور که داود با آن مردان اسرائیلی حرف می‌زد برادر بزرگ او الیاب خشمگین شده و براو خورده گرفت که جرا به میدان جنگ آمده بهتر است برود دنبال گوسفند چرانی . او را چه به میدان جنگ و حتی می‌گوید که تو شرور آمدی ببینی اینجاچه خبر است؟ در واقع به داود می‌گوید فضولی نکن و برو . حسابی او را در حضور دیگران ضایع می‌کند .

 

اما! داود توجهی نمی‌کند ذهن او متوجه یک نبرد اصلی شده و از یک وسوسۀ دعوای خانوادگی گریز می‌زند . رمز موفقیت او هم همین بود که برای رسیدن به هدف اصلی باید از نبردهای فرعی چشم پوشید و به نبرد اصلی پرداخت.

 

این واقعه سه اصل را به ما می آموزد.

 

۱- از نبردهای فرعی روی برگردانیم.

۲- متمرکز بر نبرد اصلی شویم.

۳- برای تشخیص وتمایز نبرد اصلی و فرعی ببینیم غنیمت و پاداش نبردی که می‌خواهیم با آن در گیر شویم چه هست؟ اگر پاداشی ندارد باید ازآن احتراز کنیم چون نبردی فرعی است.

 

نکتۀ اول: از نبرد فرعی روی برگردانیم.

 

حرفهای الیاب به داود نه تنها غرور جوانی او را خدشه دار کرده بود کلمات بسیار تندی به شخصیّت داود ، به کار داود ، به انگیزه‌های داود بود. و توهینی مستقیم به همۀ هویت او بود.

 

چگونه ؟

 

۱- می‌گوید تو چوپان هستی. نه تنها چوپانی بلکه چوپان گلّه‌ای ناچیز. در واقع نشان می‌دهد که داود بی‌لیاقت است.

۲- توهین به شخصیّت او: تو آدم شرور و متکبر و فضولی هستی.

۳- توهین به انگیزه‌های او: تو آدم کنجکاو فضول آمدی ببینی چه خبر است. در واقع هم اتهام هم توهین. در حالی که پدر داود از او خواسته بود که غذا برای برادران ببرد و از سلامتی آنان او را خبرکند. ولی الیاب چگونه او را مورد حملۀ زشت و قبیحی قرار میدهد.

 

اما: داود خود را روبرو دراین نبرد سخت با برادرش نمی‌دید. او یاد گرفته که مبارزۀ اصلی او هدفی است که برای خدا دارد . و در این لحظه این هد‌ف سرکوب جلیات بود، نه درگیری با یک دعوای خانوادگی که برای داود یک مسئلۀ فرعی قلمداد می‌شد. ببینیم در این دعوای خانوادگی داود چه کرد؟

 

آیۀ ۳۰ : پس از وی به طرف دیگر روی بر گرداند.

 

او از این دعوای فرعی روی برگردانید.

 

برای ماهم همین طور. گاهی ماهم مورد تهاجم قرار می‌گیریم مثلاً برای پیشرفت پروژه‌ای کمک می‌کنید، به شما تهمت خود شیرینی می‌زنند. یا در مشکلات خانواده‌ای کنارآنها بودید، به شما تهمت ناموسی می‌زنند، یا رازهای خانوادگی شما را برملا می‌کنند. ولی یک جنگجو در گیر هر جنگی نمی‌شود.

 

نبرد اصلی ما به عنوان بدن مسیح، رشد و بلوغ روحانی است. نبردی که خدا برای خانوادۀ ما و کلیسای ما دارد. و اگر در گیر نبردهای فرعی شویم ضعیف ونابود می‌شویم. مثل تلاش برای دریافت تأ‌یید دیگران. در این رابطه، از افرادی که در زندگی ما هستند آماری گرفته شده که به چهار گروه تقسیم می‌شوند:

 

۱- ۲۵٪ افرادی هستند که ما را دوست ندارند و هر کاری برای جلب رضایت آنها کنیم دوست نخواهند داشت.

۲- ۲۵٪ افرادی هستند که مارا دوست ندارند ولی با کوشش و تقلا می‌توانیم آنها را قانع کنیم که ما را دوست داشته باشند.

۳- ۲۵٪ افرادی هستند که ما ار دوست دارند ولی تا کوچکترین دلگیری برای آنها پیش می‌آید دیگر ما را دوست نخواهند داشت.

۴- ۲۵٪ افرادی هستند که مارا دوست دارند . هر کاری هم بکنیم باز ما را دوست خواهند داشت و در خوشی ما خوشی و در ناخوشی ما غمگین ، پیروزی‌های مارا جشن می‌گیرند و در خطاهای ما کنار ما خواهند ایستاد .

 

ببینید چقدر وقت خود را صرف کسانی می‌کنیم که نمی‌توانند ما رادوست داشته باشند . و تأیید آنها برای ما مهم و بلکه مهمترین نبرد زندگی ما می‌شود و حاضریم هر کاری بکنیم که ما را دوست داشته باشند. در این میان هم توان جنگیدن با آن جنگ اصلی جلیات ‌های زندگی خود را نخواهیم داشت هم به این هدف که آنها ما را دوست داشته باشند نخواهیم رسید . و دیگر مقوله‌های زندگی .

 

نکتۀ دوم : به هدف اصلی متمرکز شویم .

 

دومین روشی که کتاب مقدس به ما یاد می‌دهد این است که نه تنها از نبردهای فرعی به ظاهر مهم که عامل بازدارنده از نبرد اصلی هستند روی بر گردانیم بلکه ! هر چقدر آن نبردهای فرعی مهم و حیاتی به نظر برسند ، چشمانمان را به نبرد اصلی متمرکز کنیم.

 

توجه کنید که داود بعد از شنیدن توهین‌های برادر روی برگردانید . ولی بعد چه کرد؟ شاید فکر کنید که داود به خاطرناراحت شدن از برادر با ترشروئی و اخم و قهر روی برگردانید . ولی چنین نبود . او اصلاً از خودش دفاع نکرد . معنی آن این بود : مگر من چه گفتم . آیا یک سئوال هم نمی‌شود کرد ؟

 

اما داود روی هدفی متمرکز شده بود. روی بر گرداند و ازآن مرد پرسید اینجا چه خبر است ؟ شائول چه گفته ؟ با وجودی که از طرف برادرش توبیخ شده بود که این سئوالات رانکند.

 

اگر او با برادر در گیر شده بود ، آیا به پادشاهی می‌رسید ؟ و این داستان نوشته می‌شد ؟

 

نبردهای اصلی شما چه هست ؟ دعوت شما برای خدمت خانواده و کلیسا و محیطی که در آن زندگی می‌کنید چه هست ؟ شهادت شما چه هست ؟ باید مواظب باشید که در آن تصویر بزرگ زندگی از نبردهای بی ارزش دوری کنید . حتی در نزاع‌های کوچک خانوادگی . تا همشکل مسیح باشید نه هم شکل جامعه ای که در ان زندگی می‌کنید.

 

کلام خدا در امثال باب ۲۰ آیۀ ۳ می‌فرماید: دوری از نزاع عزت آدمی است اما تن نادان برای هر مجادله می‌خارد.

 

 

آخرین نکته: غنیمت جنگ رامحاسبه کنیم.

 

پاداش جنگ نه فقط برای داود بلکه برای همۀ سپاهیان قابل ملاحظه بود . میبینیم که داودهر بار سئوالش این بود که پادشاه چه گفته ؟ پاداش جنگ خیلی بزرگ بود ولی پاداش جنگ با برادرش چه بود؟

 

پس ما هم باید ارزیابی کنیم که:

 

– آیا این نبرد شهادت خوبی از ما برای کلیسا و دوستان و اطرافیان و کار خدا باقی خواهد گذاشت ؟ اگر جواب آن منفی است ، پس نبردی فرعی می‌باشد و ارزش جنگیدن ندارد.

 

– آیا این نبرد مرا و خانواده و کلیسای مرا به اهداف خدا نزدیکتر می‌کند یا دورتر؟

– ایا برای همشکل کردن ما به مسیح و فروتن کردن ما برای مقصد خدا مفید است یا نه ؟

– اگر جواب اینها منفی است این مبارزه مبارزه‌‌ای منفی است و ارزش جنگیدن ندارد .

 

نتیجه: باید متوجه نبردهای خود باشیم . جنگهای کوچک زندگی ما باعث می‌شود جلیات اصلی زندگیمان را نا‌‌‌‌د‌یده می‌گیریم آنها میآیند و در حد نابودی ما را غارت می‌کنند. روابط خانوادگی ما را غارت ‌می‌کنند، روابط کلیسا‌یی مارا، رابطه ما با خدا را غارت ‌می‌کنند. روزهای شیرین با هم بودن، با خانواده، دوستان، و ….را غارت می‌کنند.

 

به نبرد اصلی نگاه کنیم.

 

وقتی عیسی با نبرد اصلی روبرو شد با وجودی که حق داشت از شخصیّت خودش و تهمت‌هایی که به اوزده شده بود ، از انگیزه‌هایش و قضاوتهای ناعادلانه‌ای که نسبت به او شده بود از خود دفاع کند . ولی در گیر آن نبرد فرعی نشد و به سوی هدف اصلی که نجات ما روی صلیب بود شتافت تا شیطان ما را غارت نکند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا