بَزیل (خویشتنداری)
{s5_mp3}https://icfonline.co.uk/wp-content/uploads/sermons/Tom310110_1200.mp3{/s5_mp3}
- امّا ثمره روح، محبت، شادی، آرامش، صبر، مهربانی، نیکویی، وفاداری، فروتنی
- صحبت کردن در مورد خوشتنداری آسان است ولی داشتن آن در زندگی مستلزم تسلیم کامل در زندگی پر از ایثار است
{youtubejw}78b67l_yxUc{/youtubejw}
خلاصه
قدم اول: شناخت نیاز
- زبان
- چشمها
- دهان
- دستها
- پاها
محبت خدا نسبت به ما برحسب رفتارمان تغییر نمیکند
قدم دوم: تسلیم
اگر عیسی مسیح خداوند ”همه چیز“ نیست، پس خداوندِ ” هیچ چیز“ نیست
با مسیح بر صلیب شدهام، و دیگر من نیستم که زندگی میکنم، بلکه مسیح است که در من زندگی میکند غلاطیان۲۰:۲
قدم سوم: زندگی فداکارانه
-
آب
-
نور
-
کارهای روزانه
-
هرس کردن
_________________________________________________
متن: سخن امروز من در مورد ثمرۀ خویشتنداری است. باید بدانیم که این ثمرات: محبت، شادی، آرامش، صبر، مهربانی، نیکوئی، وفاداری، فروتنی و خویشتنداری، ثمرات یک شخص مسیحی، یا ثمرات مذهبِ دیگر و فلسفه یا تعالیم یک پیغمبر نیست، بلکه اینها ثمرات روح است ( روحالقدس). ثمرۀ روح عیسی است. پولس رسول فرمود: «از این به بعد من نیستم که زندگی میکنم بلکه عیسی در من است که زندگی میکند»، برای ماهم چنین است.
اگر در سالنی باشید که خبری از این ثمرات در اشخاص نباشد، همهاش حس تقصیرآنها را در بر گرفته باشد، یعنی نه محبت، نه خویشتنداری، نه شادی و نه سایر ثمرات روح، چه فاجعهای خواهد بود. و اگر تصوّر کنید که ثمرات روح حاصل تولّد دوبارۀ شماست، واقعاً باختید. از غرق شدنِ کشتی تای تانیک بدتر خواهد بود. چرا چون این ثمرات ، ثمرات روح عیسی است نه ثمره تولّد دوبارۀ شما، زندگی تحت کنترل روح القدس است بعد از تولّد تازه، که ثمرات روح را ظاهر میسازد. یعنی ثمره محصول شخص ما نیست بلکه محصول عمل خود روحالقدس است . نمیتوانیم با گریه والتماس روحالقدس را بیابیم. بلکه اعتراف به گناهان و پذیرش عیسی در قلبمان، او را در ما ساکن میگرداند.
«محبت خدا در دلهای ما توسط روحالقدس که به ما داده شده ریخته شده است.» این در گذشته اتفاق افتاده؛ نباید منتظر آن باشیم که اتفاق بیفتد. به همۀ ما این بذر داده شده و این بذرها در ما رشد میکند.
از بذرِ یک مذهب جدید صحبت نمیکنیم، بلکه از بذرروح زندۀ خدا حرف میزنیم. کلام خدا میگویدهمۀ وعدههای خدا در عیسی بلی و آمین است. این نشان میدهد که خدا میتواند وعدههایش را درما به عمل آورد. البتّه در این سفر روحانی ناهمواریهایی هم هست .
امروز به یکی از این ناهمواریها میپردازیم. و آن بَزیل است. اگر در گوگِل (Google) جستجو. کنید سریالهای خنده داری در رابطه با شخصیتی به نام بَزیل پیدا خواهید کرد. داستان این است که او در شهرِ Torquay هتلی دارد. مشتریهای او خیلی بی ادب هستند. بَزیل اصلاً خویشتنداری را به خصوص در زبانش یاد نگرفته بود. و وقتی مشتری میآمد و از او سئوال میکرد که آیا اطاق دارد، اوپاسخی مسخره به آنها میداد…. اگر ما هم چنین باشیم نه تنها به خود صدمه میزنیم بلکه به دیگران هم.
در انگلستان ۲۵ ٪ قتلها، قتلهای خانگی است، یعنی همسران درلحظۀ خشم، همدیگر را میکُشند، چون قادر به کنترل خود نیستند.
شاید همه، آرزویشان، نیّتهایشان و رویایشان این باشد که افراد با محبتی باشند ولی در نهایت این که این آرزوچقدر عملی است واین که آیا ما میتوانیم در هنگام خشم بر خود مسلّط باشیم، جای تأمّل دارد.
صحبت کردن در مورد خویشتنداری خیلی آسان است ولی زندگی خویشتندارانه مستلزم تسلیم کامل و زندگی پر از قربانی و ایثار است. بنابراین لازم نیست که عبارت خویشتنداری را تعریف کنیم که معنی آن چه هست وقتی که عمل کردن به آن مستلزم قربانی است.
چه کنیم که خویشتندار باشیم؟
- واقف بودن به این که کنترلِ خود، یک نیاز واقعی است.
من قبل از این که ایمان بیاورم نمیتوانستم فحش ندهم، و این مشکل من بود. امّا وقتی که ایمان آوردم یکدفعه متوقف شد. کلام میگوید کسی که در مسیح است خلقت تازهای است. این تئوری نیست بلکه موضوعی است کاملاً عملی. امّا همۀ ما که قبل از خلقت تازه بد دهنی میکردیم، گر چه که دیگر ناسزا نمیگوئیم ولی آن لغات را به یاد داریم. این که آن لغات از ذهن ما به زبانمان منتقل نمیشود، دلیلش ثمرۀ خویشتننداری است که از روحالقدس است.
بعضی از ابعاد مختلف خویشتنداری :
– خویشتنداری چشم : این جا البته روی سخن بیشتر بر آقایان است. اگر به یک گالری بروید و بگویند که نقاشیهای رامبراند یک طرف است و تصاویر زنان عریان طرف دیگر ، مردها به آن طرفی خواهند رفت که تصاویر زنان است. یا در رانندگی ، میبینید در راه یک پوستر زن زیباوعریان گذاشته شده ، نمیتوانید چشم خود را ببندید والا تصادف میکنید. خواه ناخواه آن پوستر را میبینید. پس باید روح خویشتنداری در ما عمل کند.
– خویشتنداری در خوردن: پر خوری ، مشروب خواری، مواد مخدّر و امثالهم از موارد عدم خویشتنداری است. رومیان شعاری داشتند بدین مضمون: از زندگی لذت ببر. و طبق این باور غلط در خوردن زیاده روی میکردند و معتقد بودند که آنقدر بخورند تا بالا بیاورند، و جائی مخصوص برای بالا آوردن داشتند.
– خویشتنداری در دستهایمان. دستهای بعضی گوئی به کامپیوتر یا ریموتِ تلویزیون چسبیده ، این جا نیاز به خویشتنداری است که کنترل در اوقاتی که صرف این برنامه ها میشود باشد.
– خویشتنداری در پاهایمان. اگر متوجه نباشید که قدمهای خود را کجا میگذارید در چاله یا در چاه خواهید افتاد .
مراحل مختلف خویشتنداری :
۱- مرحلۀ اول : به خاطر محبت اوست که خویشتنداری بارور میشود.
محبت خدا با رفتار ما کم و زیاد نمیشود. ما به بوسیلۀ کارهای خودمون نیست که خدا را وادار میکنیم که ما را دوست داشته باشد یا دوست نداشته باشد . محبت خدا از قلب خود خدا میآید، وابسته به رفتارهای ما نیست . برای همین خدا میگوید : « با محبت ازلی تو را دوست داشتم.» گاهی بعضی از ما رفتارهائی داریم که ما را زیر فشار اتهامات قرار می دهد، حقیقت این است که خداوند جواب این اتهامات را این گونه میدهد که : « این فرزند من است و کار من هنوز در او تمام نشده.» و این روند است که به سوی جلو پیش میرویم نه به طرف عقب. شما نمیتوانید با خویشتنداری خدا را وادار کنید که شما را دوست داشته باشد. بلکه به خاطر محبت اوست که خویشتنداری بارور میشود.
باید به نیاز خود واقف باشیم و بدانیم که : خدا ما را دوست دارد و میخواهد که ما را به طرف جلو ببرد.
۲- مرحلۀ دوم : تسلیم Surrender است.
اگر بارها وبارها با مسئلۀ عدم خویشتنداری مواجه شدهاید، ممکن است مشکل شما مشکل تسلیم باشد. مثلاً در کلیسا مسیحی هستید و در خانه دنیوی. یا وقتی مسیحیان در اطراف شما نیستند دنیوی میباشید. این نوع تسلیم کامل نیست. اگر عیسی ، خداوند همه چیز شما نیست در حقیقت خداوند هیچ چیز شما نیست. پس باید پرچم سفید تسلیم را بیرون آورد. عیسی تسلیم کامل میخواهد. اگر او خداوند است ، خداوند وقت ما، تلویزیون ما، مال ما و سرگرمیهای ما هست. تسلیم باید هرروزه انجام گیرد. باید مواظب بود که وابستگیهای پنهانی با شریر نداشته باشیم.
شخصی به نام فرد خانهای از آقای بیل با قیمت نازلی خرید. آقای بیل گفت فقط در قراداد باید امضاء کنی که من ااجازه دارم هر روزصبح به این میخی که روی این دیواراست چیزی را آویزان کنم. یک ماه گذشت همه چیز خوب بود. یک روز آقای بیل میآید و یک پرندۀ مرده را به آن میخ آویزان میکند. پرندۀ مرده بوی بسیار بدی میداد. بوی بد آن همه جا پخش میشد. و هر روز آقای بیل این کار را تکرار میکرد. این تصویر زندگی ماست. اگر ما همه چیز را تسلیم عیسی کنیم امّا آن یک میخ را تسلیم نکنیم ، شیطان و نفس ما هر روز بر آن میخ پرندۀ مرده را آویزان میکند و بوی آن همه چیز را مسموم میکند. شاید امروزعیسی میگوید که این میخ را هم به من بسپار، در را به روی نفس خود ببند و خود را تسلیم کن.
۳- مرحلۀ سوم : زندگی توأم با قربانی .
یک کشیش انگلیسی برای خدمت در دهی رفت . آن جا باغ زیبائی بود. کشیش به باغبان گفت : خدا را شکر کن برای این باغی که خدا به تو داده . باغبان جواب داد : باید این باغ را آن زمان که دست من نبود و در دست خدا بود میدیدی. یک جنگل بود . این تصویرزندگی مسیحی ماست. خدا باران و زمین و خورشید را میدهد، این ما هستیم که باید زمین را کنده ، علفهای هرز را برداریم ، شخم بزنیم و زمین را درست کنیم. اگر بخواهیم ثمر داشته باشیم نمیتوانیم منفعل باشیم . برای چنین زندگی باید حاضر باشیم قربانی دهیم. باغ نیاز به آب دارد . نیاز به صرف وقت دارد. ما چقدر وقت به دعا میدهیم. یا چقدر در روزه هستیم . کلام میگوید وقتی روزه میگیرید! یعنی که روزه اختیاری نیست . یک امر ضروری و لازمۀ زندگی مسیحی است.
آقای جان وسلی که باعث تحوّل بزرگی در این کشور شد، هر سه شنبه و پنج شنبه روزه میگرفت. همان طور که باغچه بدون آب نمی تواند پرورش یابد ، زندگی ما هم بدون دعا وروزه رشد نمیکند.
باغچه نیاز به نور دارد. آخرین باری که اعتراف کردید به گناهانتان چه وقت بوده. کلام میگوید نزد یکدیگر به گناهان خود اعتراف کنید. این آزادی میآورد. باید در نور راه رفت نه در پنهان. شیطان هست که در شب کار میکند. نور او بخشش است که توسط یک نفر که نزد او اعتراف میکنید میتواند وارد زندگی شما شود وشما را آزادکند. شیطان هست که در شب کار میکندو تلخی و تاریکی را در پنهان میکارد. آن را رها کنید . باید با انضباط راه رویم . هیچ ثمرهای بدون انضباط رشد نخواهد کرد. از شاخههای درخت باید طوری نگهداری شود که هرز نرود.
۴- مرحلۀ آخر : هرس کردن است. وقتی من نوجوان بودم میخواستم هنرپیشه شوم. چند بار هم در نقشهائی بازی کردم . وقتی مسیحی شدم احساس کردم که خدا نمیخواهد هنرپیشه شوم. تا این که در سال سوم دانشگاه کوشش کردم که نقشی در نمایشی بگیرم. پیش خودم فکر کردم که این ضرری ندارد که. روز موعود من از پلّهها بالا رفتم که صحنهای را بازی کنم . که در آن موقع روحالقدس با من صحبت کرد که آیا این همان چیزی است که تو میخواهی ؟ آیا این بهترین چیزی است که میخواهی؟
آیا این همه وقت و تلاش در زندگی را میخواهی برای این بدهی ؟ فهمیدم که بازیگری برای من نیست. و هیچ وقت آن در را باز نکردم. و از آن جا رفتم. خدا بازیگری را در زندگی من هرس کرد. گاهی چیزهای خوب، دشمنِ چیزهای بهترِ زندگی ما هستند. شاید چیزهای که خدا میخواهد در زندگی شما هرس کند چیز خوبی باشد ولی باید نیاز واقعی را دید چه هست. باید کاملاً تسلیم خدا بود.
باید زندگی توأم با قربانی داشت. با این چیزهاست که نه تنها خویشتنداری بلکه آن موقع است که خدا آزادانه در ما کار میکند. و ثمرات روح را در ما ببار میآورد.
پس تلاش ما نیست که ثمرات را ببار میآورد بلکه تسلیم بودن ما و زندگی توأم با قربانی ماست.
−−−−−−−−−−−−−−−−−−−−−−−−−−−−−−−−