راه عیسی

{s5_mp3}https://icfonline.co.uk/wp-content/uploads/sermons/Afshin05072009_1200.mp3{/s5_mp3}

 

 

در عصری که عیسی می‌زیست جهان و هم‌کیشان او زیر سلطۀ حکومت مستبد روم بودند. و روم به کرات ثابت کرده بود که هیچ خدایی را غیر از خودش نمی‌تواند تحمل کند. و اگر کسی کوچکترین شکی داشت به این که اینجا چه کسی حرف آخر را می‌زند، و چه کسی حقیقت را می‌گوید، به سرنوشت هولناک صلیب مبتلا می‌شد، که مسیح هم آن را تجربه کرد. گروههای مختلف یهودی برای برخورد با روم چهار راهکار مختلف را پیشه کردند.

۱- راه غیوران:

ویژگی خاص آن این بود که مشکل را یک حکومت استبدادی می‌دانستند.

پیرو مبارزۀ مسلحانه بودند و تنها راه حل را برداشتن حکومت استبدادی به مدد زور و سلاح می‌دانستند. هدف این گروه خشونت باوری‌ بود. شعار آن: روم باید نابود گردد.

اما عیسی راه غیوران را نرفت. این گروه را چه در زندگی خودش و چه در تعالیمش ناامید کرد. مثلاً وقتی مأمورین آمدند عیسی را ببرند، یکی از شاگردان شمشیر کشید و یک نفر از مأمورین را زخمی کرد. بلافاصله مسیح گفت: شمشیر خود را غلاف کن، کسی که با شمشیر بکشد با شمشیر هم کشته شود. یا در تعالیمش می‌گفت:دشمن خود را محبت کن.

کم کم غیوران از او فاصله گرفتند.

ولی دلیل این نوع برخورد مسیح به خاطر ضعف و ناتوانی و عدم دسترسی به قدرت نبود. چنانکه گفت: فکر می‌کنید که نمی‌توانم از پدر بخواهم و هزاران لشکرآسمانی را بفرستد و تمام دشمنان را قلع و قمع کند؟ می‌توانم اما این کار را نمی‌کنم.

۲- راه فریسیان:

از خصوصیات بارز این گروه این بود که پیرو تقدس بودند.

مشکل را «روم» نمی‌دانستند بلکه نا اطاعتی «قوم» از خدا. مشکل را خارجی نمی‌دانستند بلکه از خود قوم.

به این معنی که مشکل روم نیست بلکه روم را معلول؛ و علت اصلی این مشکلات را نااطاعتی قوم از خدا می‌دانستند. چون به صدای خدا گوش ندادیم رومی به وجود آمد.

هدف این گروه تقد‌س باوری بود؛ به این ترتیب که معتقد بودند که راه حل آن بازگشت به سوی خدا و اطاعت ازشریعت برای پاک وتصفیه شدن است.

اما عملکرد آن‌ها مثل گروه فشار بود. براین باور بودکه هر که شریعت را اطاعت نکند باید نابود شود و از قوم زدوده گردد. چون در خودِ قوم عده‌ای پاک هستند (که خودی‌ها می‌باشند) و عده ‌ای ناپاک (که غیر خودی و بیگانه‌اند) و باید تصفیه گردند.

اما عیسی بیش از هر گروه دیگری اینان را نا امید کرد؛ چون برای مسیح تقدس در جدائی تعریف نمیشد بلکه در وصل شدن، بخشش، و بودن با دیگران.

۳- راه کمرانیان:

این گروه مشکل را هم در «روم» و هم در «قوم» می‌دانست.

معتقد بود مشکل همۀ دنیاست که در تباهی است و آنقدر آلودگی گسترش پیدا کرده که هیچ راه نجاتی نیست. راه حل را این می‌دانستند که از همه چیز باید فاصله گرفت، سر به بیابان زد و در دعا بودند و به انتظار نشست تا خدا اقلیت پاکی را ببیند و از سر لطف کاری رهائی‌بخش انجام دهد.

هدف این گروه انتظار باوری بود.

مسیح اینان راهم نا امید کرد چون بیشتر وقت خود را نه در بیابان بلکه در خیابان با مردم گذراند. بیشتر وقتش بین مردم بود و نه در انزوا. او نشان داد که مسئله این نیست که باید بین خدا یا مردم یکی را انتخاب کرد. بارها مردم از سر نیاز به سوی او می‌آمدند در حالی که او مشغول دعا بود، دعا را رها می‌کرد و به سراغ آنان می‌رفت. در تعالیم عیسی، عشق به خدا در عشق به همنوع تجلی پیدا می‌کند.

۴- راه صدوقیان:

این گروه مشکل را «بی‌سیاستی» می‌دانست

معتقد بودکه باید واقع بین بود و حقایق را همان طور که هست دید. قدرت در دست روم هست و حرف آخر را او می‌زند. هر کس با روم مخالفت کرده سرنوشت شوم او را دیده ایم. مصلحت این است که یک طوری با روم کنار بیائیم و با چانه‌زنی بقای خود را تضمین کنیم. هدف وسیله را توجیه می‌کرد.

هدف این گروه مصلحت اندیشی بود.

عیسی این گروه را هم نا امید کرد.

پیلاطس یک افسر رومی که به دلایلی می‌خواست عیسی را از مهلکه برهاند، تحت فشار قرار گرفته بود و به او گفتند اگر عیسی را برهانی «دوست امپراطور نیستی». آنجا دید که مصلحت چیز دیگری اقتضا می‌کند، پس آمده دست خود را شست و به این ترتیب به خود عیسی و دیگران گفت که «من آنچه از دستم بر می‌آمد انجام دادم.»

ولی عیسی به خاطر مصلحت با شرایط موجود کنار نیامد و تا به پای صلیب ایستاد.

اما راه عیسی

عیسی راه دیگری را رفت. خود عیسی در رابطه با آن چنین می‌گوید: (انجیل متی باب ۷آیات ۱۴و ۱۵)

از در تنگ داخل شوید، زیرا فراخ است آن در و عریض است آن راه که به هلاکت منتهی می‌شود و داخل شوندگان به آن بسیارند. اما تنگ است آن در و سخت است آن راه که به حیات منتهی می‌شود، و یابندگان آن کم‌اند.

چگونگی این راه حیات را این گونه نشان می‌دهد:

گر چه نقطه نظر عیسی نقاط مشترکی را با هر کدام از این گروهها داراست، ولی تفاوت های بسیار هم تمایز را کاملاً مشهود می‌کند. مثلاّ

۱- غیوران معتقد بودند که باید جنگید. عیسی هم معتقد بود باید جنگید؛ اما نه مسلحانه، و نه با روم بلکه باید با قدرتی جنگید که خود روم هم در اسارت آن قرار دارد. پس مبارزه خیلی ریشه دارتر از این ها‌ست.

۲- فریسیان معتقد به تقدسی بودند که برای رسیدن به آن هرکه و هر چه ناپاک است از بین برود ولی عیسی وصل شدن و آمرزش و بودن با دیگران را منتقل می‌کرد.

۳- کمرانیان معتقد بودند که باید به انتظار نشست تا خدا کاری کند. عیسی هم به انتظار می‌اند‌یشید؛ اما انتظاری که نه خوشی واهی دارد و نه افسردگی و ناامیدی. شخص هم سهمی دارد؛ منفعل نیست، باید از جانب او هم کاری صورت گیرد. در عین حال می‌داند که باید منتظر عمل خدا شود.

۴- صدوقیان معتقد بودند به مصلحت اندیشی در جهت بقای خود. عیسی هم مصلحت اندیش بود اما مصلحت ضعیف ترین اقشار جامعه.

مهمترین ویژگی‌های راه عیسی:

۱- یکی شدن با فقراست: همان طور که قبلاً هم گفته‌ام، مقولۀ «فقر» تنها مقوله‌ای مادی نیست و ارتباطی ذاتی با مقولۀ قدرت دارد.

ارادۀ خدا این است، یکی شدن با فقرا. و عیسی فقیر شد.

فقرا چه کسانی هستند؟ تمام کسانی هستند که به آنها اجازه داده نمی‌شود صدایشان به جائی برسد و زیر چکمه‌های استبداد فرصت ابراز خود را ندارند. چنین افرادی که به هر دلیل، چه حکومت حاکم، چه ایدئولوژی موجود، چه فرهنگ طبقاتی، چه تعصّبات نژاد پرستانه، ازجامعه حذف و به حاشیه برده می‌شوند فقیر هستند.

عیسی مسیح می‌فرماید: من برای فقرا آمده‌ام.

خوشا به حال فقیران، زیرا پادشاهی خدا متعلق به آنان است.

مسئله حساس‌تر از شفقت و دلسوزی است.

ممکن است برای مظلومان، آنها که قدرتی ندارند، ناتوانند، دلسوزی داشته باشیم؛ ولی با آنها یکی نشویم. ولی عیسی فقیر شد. حرکت او فراتر از ترحم بود. فقط دلسوزی نمی‌کرد، بلکه همه چیز را، حقیقت را، از زاویۀ دید آنها تعریف میکرد.

آیندۀ فقرا آیندۀ او شد. با سرنوشت آنها شریک شد. کلام خدا به وضوح می‌فرماید: «هر که گوش خود را از فریاد فقیر ببندد او نیز فریاد خواهد کرد و خداوند نخواهد شنید.»

۲- راه عیسی راه ترحم است که باید به عواطف دیگر جهت دهد.

دیدیم که مسیح با فقرا بود و با آنها یکی شد. اما بلافاصله راهکار دیگری در پیش نگرفت و برای رفع فقر، فقر گستری نکرد. چون می‌دانست که نمی‌توان با فقرگستری فقر زدائی کرد.

یعنی چه؟ یعنی عیسی دید که روم و دولت یهود حاکم عصرخود هر دو ظلم می‌کردند. و فقیران قوم و تمام ملل را هم می‌دید که زیر سلطۀ اینها لگد مال می‌شوند. اما نگفت برای این که فقر را نابود کنم فقیر ایجادکنم. چرا؟ چون با اسلحۀ تباهی نمی‌شود به جنگ تباهی رفت. نمی‌شود با اژدها جنگید و اژدها بود. یعنی که اگر برای از بین بردن مظلوم (قوم وملل) حاضر باشیم که روم و یهودیت حاکم را نابود کنیم یا از پای بیندازیم، در واقع گوئی که آنها را فقیر کرده‌ایم. عیسی چنین نمی‌اندیشید بلکه خدا با قربانیان بود. با قربانیان قربانیان.

پس یکی شدن با فقرا در ضد‌یت و دشمنی با دیگران نبود.

بلکه یکی شدن او با فقرا برای دشمنان بود.

وقتی عیسی وقت خود را با فقرا صرف می‌کرد برای این بود که هم فقرا را تسلی و رفع نیاز کند

هم اینکه گروه فشار فریسیان ببینند که وقت خود را چگونه باید صرف کنند

و درواقع به آنها جهت می‌ ‌داد که این رویکرد غالب باید ترحم باشد. که خیلی نادر است.

نگاهی به عیسی بالای صلیب بیندازیم تا ببینیم دراین شرایط سخت چگونه ترحم او به عواطف دیگرش جهت می‌داد:

او را عریان کردند تا بی آبرو شود… شاگردان او را ترک کرده اند… یگ عده هم در اطرا‌فش او را به شدت اها‌نت می‌کنند …

اما آن جا یکی از غیوران مصلوبی سئوالی میکند «ای مرد امروز هر جا می‌روی مرا با خود ببر.» مسیح گفت «تو امروز با من در فردوس خواهی بود.» بعد نگاهی به مادر گریانش کرد، گفت: «ای مریم، این یوحنا پسر تو؛ و ای یوحنا، این مادر تو.» و برای ستمگران و جلادان خودش دعا کرد که «خداوندا آنها را ببخش زیرا نمی‌دانند چه میکنند.» مسیح با فقرا یکی شد.

در صحنه‌های درگیری اخیر ایران یکی از نیروهای دولتی به دست جمعیت افتاد. دختر جوانی آن مرد را در آغوش گرفته بود و گوئی می‌گفت نزنید! عجیب است ترحم آن دختر بر خشمش غلبه و آن را کنترل کرد.

اجازه دهیم ترحم خشم ما را کنترل کند. و ما را به جائی ببرد که مسیح بر روم پیروز شد.

مسیح بر روم پیروز شد، نه با حذف کردن روم؛

او احتیاجی هم نداشت که هویت خودش را از دشمن بگیرد،

احتیاجی نداشت که اصلاً آنها را دشمن انگارد.

او با فقرا یکی شد و ترحمش به عواطف دیگرش جهت داد.

۳- محبت قلب راه عیسی صلیب بود.

صلیب یعنی خرج کردن خود. یعنی خود را هزینه کردن.

اغلب ما می‌خواهیم راه عیسی را برویم اما هزینه آن به ما تحمیل نشود.

راه عیسی بدون خرج کردن خودمون.

عیسی راجع به خودش چنین می‌گوید: (کتاب عبرانیان باب ۱۰ آیۀ ۹-۵)

قربانی و هدیه را نخواستی ، اما بدنی برای من مهیا ساختی. ازهدایای سوختنی و قربانیهای گناه خشنود نبودی. آنگاه گفتم “اینک من خود می‌آیم،”

تاریخ نشان می‌دهد که عدۀ قلیلی خود را هزینه کردند و چه پاسخی به شرارت دادند و چه تغییراتی را بوجود آوردند. نمونۀ آن گاندی، ماندلا، دزمون توتو… و مثل نمونۀ امروز ملت خودمان، که چگونه جان خود را هزینه می‌کنند.

گوئی مثل عیسی به دیگران می‌گویند این است بدن من که برای شما پاره می‌شود و این است خون من که برای شما ریخته می‌گردد. باشد که ماهم راه عیسی را برویم.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا