شفا از فیض خداست

{s5_mp3}https://icfonline.co.uk/wp-content/uploads/sermons/Edward041009_1030.mp3{/s5_mp3}

انجیل لوقا باب ۷ آیات ۱۰-۱

متن: در این آیات عیسی ایمان افسر رومی را تحسین کرد و از چنین ایمانی تعجّب نمود. این شخص که بود؟

اولاّ: او رومی بود. رومیها خیلی مغرور بودند، چون امپراطوری داشتند به ملت خود خیلی افتخار میکردند و خود را برتراز همۀ ملتها می‌دانستند به خصوص یهودیان را که تحت سلطه و برده واسیر آنها بودند خوار می‌شمردند.

ثانیاً: این شخص صاحب منصب و قدرت بود . شخص محترمی بود . فرمانده صد سرباز بود. به همین دلیل به او یوزباشی می‌گفتند. یوز بعنی صد. برخلاف سایر فرمانداران رومی ، او یهودیان را خیلی دوست داشت. و انسان خیّر و نیکوکاری بود . حتی برای یهودیان کنیسه درست کرده بود . مشایخ قوم یهود از او خیلی تمجید می‌کردند.

غلام این افسر بیمار شد. او غلامش را خیلی دوست داشت بر خلاف دیگران که با برده‌ها همچون حیوان رفتار می‌کردند. پس تنی چند از یهودیان را به وساطت نزد عیسی فرستاد که شفای غلام را بگیرد.

چه خصوصیّاتی افسر داشت که عیسی شفای غلام را جاری ساخت؟

اوّلاً: او شخص فروتنی بود. خود را در حضورعیسی لایق نمی‌دانست. به همین خاطر خودش نیامد. گر چه که دیگران او را لایق می‌دانستند. مهم است که ما در برابر قداست خدا بدانیم کجا هستیم. این افسر خودش را در برابر قدوسیت خدا مقبول نمی‌دانست. کسی که می‌خواهد پاسخ دعای خود را بگیرد باید فروتن شود. خدا نزدیک شکسته دلان است. خدا روح کوفتگان را نجات می‌دهد. خدا فروتنان را می‌پذیرد. در نور آفتاب ذرات هوا دیده می‌شود ولی در نور چراغ دیده نمی‌شود. یا آب را که در زیر میکروسکپ ببینیم ،پراز جانور است . همین طور در دید خدا ما هر چقدر تلاش کنیم خوب باشیم باز نالایق هستیم . این افسر خود را شناخته بود.

دوم: او تکیه به رحمت و فیض عیسی داشت نه به لیاقت خودش که چون آدم خوبی است شایستۀ گرفتن شفاست. درست است که باید شرایط را فراهم کرد و موانع را بر طرف نمود ولی باید مراقب بود که به روحانیت خود و تلاشهای روحانی خود مثل دعا روزۀ خود تکیه نکنیم. خدا بر حسب مقام و منصب و دانش روحانی ما عمل نمی‌کند بلکه بر حسب رحمت و فیض خودش عمل می‌کند. مسیح دیده بودکه این افسر خود را مسکین و محتاج فیض او میداند.

سوم: او حاکمیت و فرماندهی عیسی را برای شخص خود پذیرفته بود. او گفت من می‌دانم رئیس و مرئوس را. سلسله مراتب را خوب می‌دانم. فرمانده و سرباز را می‌دانم،چون خودم نظامی هستم. خودم زیر نظر شخص دیگری هستم . ولی به سرباز زیر دستم که بگویم فلانی برو میرود و فلانی بیا می‌آید. افسر با این گفتارش نشان داد که حاکمیت عیسی را پذیرفته که پادشاه زندگیش باشد.

چهارم: ایمان او عظیم بود. به حدی که تعجّب عیسی را برانگیخت. که گفت در تمام اسرائیل چنین ایمانی یافت نمی‌شود. کلام خدا می‌گوید مسیح دو بار تعجّب کرد . یک بار از بی‌ایمانی مردم ناصره و اینک از ایمان این افسر. که ایمان او را تحسین کرد.

خصوصیّات ایمان افسر چه بود.

او به اقتدار کلام مسیح ایمان داشت. مطمئن بود که مسیح بگوید می‌شود. حتی نیاز نیست که بیاید . فقط سخنی بگو که غلام من شفا خواهد یافت. ایمانش روی کلام خدا بنا بود. بعضی ایمانشان را روی عقلشان، احساساتشان، روی ظواهر امر ، روی ترسها‌یشان ، روی شکهایشان روی معلوماتشان، روی اعتقادات و منطق انسانیشان بنا می‌کنند . چنین ایمانی پاسخی ندارد. افسر می‌گوید کلام تو برای من حجّت است . تو بگو خواهد شد.

یک مالکی می‌خواست به کارگرانش یاد دهد ایمان چه هست. کارگران یاد نمی‌گرفتند.مالک مسیحی بود. یک روز در دفترش این جملات را نوشت. من در روز فلان در دفتر نشستم . هر کس هر احتیاجی دارد بیاید پیش من، من مشکل او را بر طرف خواهم کرد. همۀ کارگران این را دیدند . گفتند ارباب از سادگی ما سوء استفاده می‌کند . ما را دست انداخته و مسخره می‌کند. می‌خواهد بداند کدام یک از ما باور می‌کنیم که به ما بخندد. وقت موعود همه جمع شدند و هیچ کس جرأت نکرد برود داخل . یک ساعت بعد پیره زن و پیرمردی با الاغ از راه دور آمدند . چون حرف ارباب را باور کرده بودند . ارباب همۀ مشکلات آنها را گوش داد و تا ساعت ۱۲ که وقت اتمام وعده‌اش بود این پیرمرد و پیرزن را نگه داشت.

بعد این دو با خوشی و خرمی بیرون آمدند . مردم گفتند چه شد؟ گفتند که ارباب تمام مشکلات ما را حل کرد. نه تنها بدهی‌های ما را پرداخت بلکه احتیاج دیگر ما راهم بر آورده کرد. یک سند هم داد که ملک متعلق به خود ما باشد تا دیگر مشکل اجاره نداشته باشیم. همه هجوم آوردند که داخل شوند ، ولی ارباب گفت وقت تمام شده . همه گفتند که ما باور نکردیم . ارباب گفت این مشکل شماست. بعضی ایمان را خیلی پیچیده می‌کنند. ایمان خیلی ساده است .از سادگی نمیشه باور کرد. ایمان باور کردن و اعتماد کردن است. که این افسر آن را داشت.

وقتی در آخر خود افسر آمد به حضور عیسی و عیسی گفت برو غلامت شفا یافته ، افسر ندیده باور کرد که معجزه صورت گرفته.

عیسی می‌فرماید: « خوشا به حال آنان که ندیده ایمان می‌آورند. » کلام خدا می‌فرماید نه به دیدار رفتار می‌کنیم بلکه به ایمان . عبرانیان باب ۱۱ آیۀ ۱ می‌فرماید « ایمان اعتماد بر چیزهای آینده و برهان چیزهای ندیده است. » وقتی خدا به ابراهیم و سارا در سن پیریشان گفت که بچه دار می‌شوند ندیده باور کردند . البته گر چه که اول باورشان نشد ولی خدا آنها را به باور رساند.

ابراهیم وقتی اسحق را به قربانگاه می‌برد باور داشت که که اسحق پسر وعده است ، چون خدا گفته بود که از طریق او برکت خواهد داد.

این افسر هم ایمان داشت . ایمانی که بر کلام خدا بنا شده بود نه به دیدنیها.

آیا هوش وعقل و وجدان را به چشم می‌توان دید. آن‌ها نهانی است . رشد ناخن را نمی‌توان دید . ولی حقیقت دارد . یا چگونگی این که گاو سیاه علف سبز میخورد و شیر سفید می‌دهد . خیلی چیزها را نمی‌توان دید ولی حقیقت دارد.

افسر باور کرد وهمان موقع خبر آمد که غلام شفا یافت . درست همان ساعتی که عیسی او را شفا داده بود. باشد که چنین باور و ایمانی را بارورکنیم.

دعا کنیم

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا