ایمان شفا یافتن
{s5_mp3}http://icfonline.co.uk/wp-content/uploads/sermons/Mehrdad111009_1200.mp3{/s5_mp3}
…
مقدمه:
ضرورت ایمان
یکی از شرایط مهم دریافت شفا ایمان است. در انجیل مرقس باب ۵ در مورد زن مبتلا به خونریزی صحبت میکند. مطابق رسم شریعت آن روزگار این زن نجس و هر که اورا لمس کند نیز نجس است. سالهاست که مبتلاست و هر چه داشته خرج اطباء کرده ولی شفا نگرفته وبالأخره روزی که عیسی از آنجا رد میشود این زن فکر میکند که اگر فقط ردای عیسی را لمس کند شفا خواهد یافت. با وجودی که مطابق شرع آن روز درست نبود ولی میآید و عیسی را لمس میکند. عیسی میپرسد چه کسی مرا لمس کرد. قدرتی از من صادر شد. لمسی که آن زن کرد لمس معمولی نبود . خیلیها دست به عیسی زدند ولی لمس این زن قدرتی را از عیسی خارج کرده بود. پس عیسی فرمود دخترم ایمانت تو را شفا داد. به سلامت برو و از این بلا آزاد باش . ایمان او ایمانی شفا بخش بود.
سئوال این جاست که ایمان شفا بخش چگونه ایمانی است که قدرت شفا بخش را جاری میکند؟
– در متی باب ۸ آیۀ ۱۳ عیسی همین را به نظامی رومی میگوید که «مطابق ایمانت به تو داده شود.»
– یا در متی باب ۱۵ آیۀ ۲۷ به زن کنعانی که حتی یهودی هم نبود وقتی با اصرارشفای دخترش را از عیسی میخواهد. عیسی میگوید ایمان تو عظیم است! خواهش تو برآورده شود.
– یا در مورد دختر یایروس ، عیسی میگوید مترس فقط ایمان داشته باش.
– یا در مورد شاگردان ، وقتی آن پسر دیو زده را با دعا نتوانستند شفا دهند عیسی گفت به خاطر کم ایمانی است.
– کلام خدا میگوید عیسی در شهر خودش نتوانست معجزات انجام دهد چون ایمان نداشتند. کلام خدا بارها و بارها از ضرورت ایمان سخن میگوید.
دیدگاههای اشتباه و ابهامات ایمان شفا بخش چه هستند؟ (چه چیزی ایمان شفا بخش نیست)
اول: منظور از ایمان ایمان آوردن به خود ایمان نیست.
یعنی چه؟ یعنی این که عدهای معتقدند که مهم است که ما ایمان داشته باشیم، موضوع مورد ایمان مهم نیست. مثلاً میتوان به یک سنگ هم ایمان داشت و هر چه بخواهیم دریافت کنیم . گوئی که ایمان فی نفسه منشاء قدرتی است.
کلام خدا این را رد میکند که: خود ایمان منشاء قدرت است و باعث شفا میشود.
حتی بعضی معلمین هم اشتباه فهمیدهاند و باعث سردرگمی و انحراف از حقیقت مطلب میشوند. میگویند قانونی وجود دارد به نام قانون ایمان، مثل قانون جاذبه که اگر جسمی را رها کنیم اتوماتیک به سمت زمین میآید، ایمان هم چنین قانونی است و تبدیل به فرمولی میشود که خود ایمان باعث شفا میشود. مثلاً میگویند اگر چیزی را خواستی و شک نکنی و یقین داشته باشی، شفا را حاصل خواهی کرد. یا اگر فرمان دهی و شک نکنی قانون ایمان کار میکند و آن موضوع اتفاق میافتد و معتقدند که خدا هم از همین قانون استفاده کرده و میکند. در خلقت گفت روشنائی بشود و روشنائی شد. چون شکی نداشت. پس خدا هم یک طوری زیر قانون بالاتر قرار میگیرد. و بی ایمانان هم میتوانند استفاده کنند. قانونی است که عمومیت دارد.
این تعلیم کاملاً خلاف تعلیم کلام خداست و مطابقت با کلام خدا ندارد. ایمان کتاب مقدسی ایمان به قدرت خود ایمان نیست بلکه ایمان به قدرت خداست. ایمان به خدائی که هست و عمل میکند. منتها وقتی ایمان به خدا داریم آن موقع خدا هست که به خاطر محبت و نیکوئی عمل میکند. اگر خدا نخواهد ، اگر خدا قدرت خود را جاری نکندهیچ چیز باعث شفا نخواهد شد.
دوم: این ایمان ، ایمان به فرمولهای خاص هم نیست.
گاهی اوقات ممکن است حتی به خدا میخواهیم ایمان داشته باشیم و قبول داریم خدا هست که شفا میدهد ولی خدا را در یک سری فرمولها قرار میدهیم. مثلاً اگر این کار را انجام دهی و فلان کار را بکنی، یا دعا کنی، و شک نکنی، و خود را تفتیش کنی و دیدی که گناهی نداری. مورد قبول واقع میشوی ویا شکرگزاری کنی که گرفتی و تمام شده… گوئی خدا را در فرمولی داری قرار میدهی و در چهارچوبی میگذاری.
البته منظور این نیست که خدا یک سری سنتها و نحوۀ عملکردهائی را ندارد. البته که خدا مطابق قوانین و شخصیّت خودش عمل میکند. ولی این خطر وجود دارد که روبرو شدن با شخص خدا را نادیده بگیریم. ما با فرمولها روبرو نیستیم . بلکه با شخص خدا روبرو هستیم . با شخص زنده و قدرتمندی که ما نمیتوانیم او را در فرمول قرار دهیم. همان طور که در رابطه با همسر نمیتوانیم طبق یک سری فرمول خشک رابطهای صمیمی بر قرار کنیم. ایمان شفا بخش خود را با شخص خدا روبرو میبیند.
سوم: این ایمان شفا یافتن ایمان به خودمون نیست.
بعضی اوقات ناخودآگاه ایمان ما معطوف به خودمون است. مثلاً ایمان به لیاقت خودمون، یا فکر کنیم امروز در فرم خوبی نیستیم ونمرۀ زندگی مقدسیمان پائین است کاری خطا کردیم یا فکر کنیم که دعا و روزۀ کافی نداشتیم . پس خدا شفا را جاری نمیکند. ولی عزیزان این طور نیست . شفا به لیاقتهای روحانی ما نیست . ایمان شفا یافتن ایمانی است که به فیض و رحمت خدا معطوف است به محبت خدا ، به قدرت خدا.
گاهی فکر میکنیم که شفا حق قانونی ماست . چون ایمان آوردیم و به خون عیسی پاک شدیم و فرزند خوانده شدهایم و بها روی صلیب پرداخت شده ، این حق ماست که شفا را بگیریم. این نگرش فاصلۀ بین ایمان و گستاخی است. این طورنیست . اگر حقی هست، خود خدا با هدیۀ پسرش داده است. ما اگر حقی داریم حق جهنم نصیب ما هست . پس با فروتنی بپذیریم و به خواست خدا اعتماد کنیم.
حتی ایمان ما نباید به آن کسی که دعا میکند باشد. این اشتباه است که فکر کنیم که فلان شخص اگر دعا کند شفا میگیریم. نه چنین نیست ، زیرا شفا را خدا جاری میسازد.
خصوصیّات ایمان شفا بخش چه هست؟
۱- در درجۀ اول ایمانی است که مخصوص به خود خداست. ایمان به خود خدا
کسی که شفا را دریافت میکند یا مجرای شفای خدا در زندگی دیگران میشود به خود خدا ایمان دارد. ایمان و اعتماد به شخصیّت خود خداست .
درکلام خدا ایمان سه جنبه دارد.
اول: جنبۀ عقلی و فکری، یعنی باورداشتن به این که خدا وجود دارد و قدرت دارد. باور به وعدههای خدا به کار صلیب و به قدرت شفا بخش خدا . ولی بعضی این ایمان را به تلقین روانشناختی تبدیل میکنند.
در متی باب ۸ آیۀ ۲ آن جذامی اعتماد به قدرت خدا دارد . میگوید اگر بخواهی میتوانی. او این جا قدرت خدا را میداند ، گوئی شخصیّت خدا را نمیداند . محبت اورا درک نکرده. باید به محبت او اعتماد کنیم.
دوم: ایمان بُعد احساسی دارد. بُعد عاطفی و احساسی ما را به منبع خدا میکشاند، نه به منبع ایمان. وقتی به خدا ایمان میآوریم از باور ذهنی فراتر میرودو شامل عشق ومحبت و احساس و اعتماد به خدا هست.
سوم: ایمان حقیقی ایمان ارادی هم هست. یعنی در ایمان تعهد هست، اعتماد به امانت خدا هست که خدا امین است وروی وعدههای خود میایستد. کار ما این است که خود را به او بسپاریم. پس ایمان :
بُعد ذهنی دارد بُعد احساسی دارد بُعد ارادی دارد
اضافه کنم که گاهی عقایدی وجود دارد که چندان درست نیست . به خصوص در گذشته در کلیساهای کاتولیک که معتقد بودند: خدا خیرخواه است و نیکوئی میخواهد امّا شاید ارادهاش بر این قرار گیرد که ما رنج بکشیم و رنج کشیدن یک بُعد رهایی بخش دارد. رنج رهائی بخش، و ربط داده میشد به برداشتن صلیب. مثل این که این رنج صلیب ماست. مثلاّ این مریضی که ما را نابود میکند صلیب ماست. این چنین برداشتی مطابق با کلام خدا نیست؛ بلکه عیسی هر جا ازصلیب سخن گفته منظورش صلیب جفاست. جفائی که به خاطرپادشاهی خدا کشیده میشود. در این صورت ممکن است که خدا آن را سر راه ما قرار دهد. و معمولاّ صلیبی است که ما خودمون بر میداریم، این نیست که به زور روی دوش کسی قرار گیرد.
عیسی میگوید هرکه دنبال من میآید صلیب خود را بردارد. هر چند گاهی ممکن است ارادۀ خدا بر شفای ما نباشد یا آن شفا عقب بیفتد، به خاطر خیر و صلاح ما و پادشاهی خودش، ولی رنجی که به خاطر نجات دادن ما باشد، رنجی که از نوع رنج صلیب باشد و ما با یک مریضی بخواهیم آن را انجام دهیم با کلام خدا هم خوانی ندارد. پولس رسول هر جا اشاراتی به رنجهایش دارد به جفاها و زحماتش است نه به مریضیهایش.
۲- ایمان شفا بخش، ایمان به قدرت خداست
در مرقس باب ۹ در مورد آن شخصی که شاگردانش خواستند شفا دهند و نتوانستند و آن شخص به عیسی گفت: اگر میتوانی پسر مرا شفا ده. عیسی گفت «اگر میتوانی! برای کسی که ایمان داشته باشد همه چیز برایش ممکن است. »
خدا قادر مطلق است و هیچ چیز برای او غیر ممکن نیست. گاهی ممکن است شک کنیم و علم و فلسفۀ امروز ملاک سنجش ما شود . مثل این که بعضی خدا را قبول دارند ولی باور ندارند که خدا امروز میتواند شفا دهد. آنها بر این باور هستند که دنیا مثل ساعت است. خدا این ساعت را اتوماتیک ساخته و کوک کرده، دنیا یک سیستم بسته است. دنیاخودش کار میکند. و خدا دائماً آچار در دست ندارد که پیچهای آن را شل و سفت کند. حتی اگر بخواهد هم نمیتواند دخالت کند.
ولی کلام خدا چنین نمیآموزد. بلکه میگوید: نه تنها خدا ما را خلق کرده بلکه حاکم بر همۀاتفاقات دنیاست. او مایل است در تاریخ زندگی ما عمل کند. و تا به امروز هم عمل کرده و میکند.
آیا این به این مفهوم است که علم را کنار بزنیم ؟ مثل نیروی جاذبه یا سرطان پیشرفته.
قوانین طبیعی در جاذبۀ زمین میگوید : اگر جسمی را بیندازیم میافتد. و در سرطان میگوید مرگ او صددرصد است. امّا خدا ورای قوانین علت و معلولی است . او بالای این دنیا قرار دارد. او میتواند هر وقت اراده کند علیرغم این قوانین وارد سیستم شود وعمل کند. هیچ مانعی سر راه او قرار ندارد و ورای علل طبیعی قادر است که عمل کند و سرطان را شفا دهدو غیره.
سوم : ایمان شفا بخش ایمان به برنامه و نقشۀ خداست.
کلام خدا میگوید عیسی وقتی خدمتش را شروع کرد پیام او این بود که پادشاهی خدا نزدیک است. یا میگوید اگر دیوها را بیرون میکنم ، هم اکنون پادشاهی خدا آغاز شده. عیسی آمد بین ما که ما رااز لعنت و گرفتاری گناه آزاد کند. پیام او پادشاهی خدا بود. عمل او عمل پادشاهی خدا بود. هر جایی که میرفت نه فقط آمرزش گناهان را اعلام میکرد ، نه تنها پادشاهی خدا را اعلام میکرد و مردم را با خدا دررابطۀ نزدیک قرار میداد بلکه بیماریها را که نتیجۀ دنیای سقوط کرده است ، را شفا میداد و امروز هم شفا میدهد. اختلالات دنیا که نتیجۀ دوری از خداست و حاکمیت خدا متوقف شده ، در عیسی او به خلقت خودش باز گشته. در عیسی خدا آمده که ارادهاش کرده شود. همان طور که در دعای ربانی گفته شده.
این برنامه خداست . اگر برنامۀ خدا را بخواهیم بفهمیم باید به عیسی نگاه کنیم. او تجسّم کامل نیکویی خدا ، محبت خدا، قدرت خدا و اراده وبرنامۀ خداست . اومظهر قلب خداست. قلب خدا شفا و آزادی ازتمام پیامدهای گناه است.
چهارم : ایمان شفا بخش اعتقاد بر مبنای مرگ و قیام مسیح است .
عیسی با مرگ و قیام خودش پایه و اساس عینی شفا را فراهم کرده . باید به آن ایمان داشت.
اشعیا ۵۳ : ۴ میگوید مرضهای ما را بر خود گرفت و به زخمهای او ما شفا یافیم. و در انجیل متی باب ۸ آیۀ ۱۷ آیۀ بالا را ربط میدهد به شفای از بیماریها در رابطه با رنج او روی صلیب . میگوید بدین سان پیشگویی اشعیای نبی به حقیقت پیوست که : « او ضعفهای ما را بر خود گرفت و بیماریهای ما را حمل کرد. » پس نه تنها آمرزش گناهان روی صلیب فراهم شده بلکه شفای از بیماریها هم که جزو نتایج گناه است نیز فراهم شده.
در این مورد یک مقدار اختلاف نظرها وجود دارد . مثلاً در مجلۀ شبان شمارۀ ۶ مقالهای از گلدن فی نوشته شده که میگوید « منظور اشعیا ۴:۵۳ اشاره به مرضهای فیزیکی ما نیست بلکه اشاره به وضع خراب روحانی اسرائیل است.
به عقیدۀ من ، در وهلۀ اول بله درست است . اشاره به کل وضع خراب روحانی اسرائیل است و خدا میآید که کل این وضع خراب اسرائیل را که در قالب بیماری و ضعف بیان شده بر خود بگیرد، تا اسرائیل را شفا دهد و از گناهان آزادکند. کفارۀ گناهان به معنی خاص آن همین است . عیسی آمد که غضب خدا را که به خاطر گناهان ما بر انگیخته شده بود از ما بر دارد. با خون مسیح ما آمرزیده شدیم .
امّا آیا این کفاره به شفا اصلاً ارتباط ندارد؟ به نظر من ارتباط دارد. چون مرض جزئی از عواقب و نتایج گناه و سقوط انسان است .این که اشعیای نبی میگوید « مسیح آمدگناهان ما را و بیماریها و رنجهای مارا بر خود گرفت ،» غیر ممکن بود که در ذهن او فقط مشکل روحانی اسرائیل بوده . اصلاً تفکر اسرائیلیها جدائی بین مسائل روحانی و فیزیکی نبود.
اشعیای نبی کل وضعیّت خراب اسرائیل را در نظر دارد. بیماری هم جزئی از آن وضعیّت خراب بود و عیسی برای رهانیدن آن آمد. درست است که در وهلۀ اول خون او برای گناهان ریخته شدولی با خون او عواقب گناه هم بر داشته میشود.
چون عیسی برای گناهان ما مرد . وقتی ایمان میآوریم نه تنها گناهان ما برداشته میشود بلکه با بخشیده شدن گناهان وارد پادشاهی خدا میشویم. خلفت تازه و انسان تازه میشویم . نه تنها به مرگ او باید نگاه کنیم بلکه به رستاخیزش هم باید بنگریم . این انسانیت تازه نه فقط زیر محکومیت نیست بلکه لعنتهائی که نتیجۀ گناه بوده هم برداشته شده. چرا؟ چون قدرت قیامت مسیح هم دارد عمل میکند. بنابراین نباید مرگ مسیح را محدود کنیم فقط به کفاره گناه. بلکه باید اعتقاد داشته باشیم که نجاتی که مسیح فراهم آورده، نجاتی فراگیر و کامل است و نه فقط گناهان را میآمرزد بلکه همۀ بدبختیها و فلاکتها که مرض هم جزو آن است را بر میدارد ما مبنای مهمی برای شفا از بیماریها داریم . عیسی با مرگ خود و قیام خود انسان تازهای را بوجود آورده و ما در این انسانیت تازه شریک هستیم و زیر غضب خدا نیستیم و خدا در او بوسیله روحالقدس تمام پیامدهای گناه را ریشه کن میسازد.
پنجم : ایمان شفا بخش ایمان به حکمت خداست .
گاهی ممکن است شفا فوری اتفاق نیفتد . یا خدا لازم بداند که شفا انجام نشود . مثل خار جسم پولس که خودش میگوید خدا اجازه داده این خار را داشته باشم تا از زیادتی مکاشفات مغرور نشوم .
اگر موردی را خدا شفا نمیدهد نباید ناامید شویم و نیکوئی خدا را زیر سئوال ببریم . او مطمئنّاً نمیخواهد ما لِه شویم و رنج ببریم. وقتی عیسی ایلعاذر را زنده کرد ، فوری دست به این کار نزد . اجازه داد تا بمیرد و حتی دفنش کنند ، بعد او را زنده کرد . حکمتش این بود که جلال خود را ظاهر کند. ما باید به او اعتماد کنیم به فیض او ایمان داشته باشیم . در وجود او هیچ جائی برای شک نیست و او هیچ بُعد مرموزی ندارد .
دعا کنیم